[ پايان جهان تک قطبـــــــی ، رؤيای امريــــــــکايی ]
 تحليل و اقتباس : جلال بايانی تحليل و اقتباس : جلال بايانی

 ۲۰۱۲ ســــــــــــــــــــويدن
تحليل و اقتباس از منابع ترکی :

 
 فرضیه ما این است که علت اصلی دشمنی آمریکا با  روســــــيه فدراتيف  ، حضور تعریف نشده و مزاحم روسیه در نظام تک قطبی جهان است. نظامی که آمریکا همه تلاش خود را به کار گرفته است تا در رأس آن قرارگیرد و نقش فرماندهی را داشته باشد. لذا اختلاف میان این دو کشور ماهیتا سیاسی و در حد تزاحم منافع است.اتفاقاتی که پس از انتخابات پارلمانی اخیر روسیه روی داد و به مداخلات آمریکا و واکنش های تند مسکو انجامید،    این اختلاف بر سر چیست و علی رغم فروپاشی شوروی در سال ۱۹۹۱ و پذیرش الگوهای لیبرال دموکراسی توسط روسیه جدید، چرا آمریکا باز هم یک رویه خصمانه را نسبت به روسیه درپیش گرفته است.
    اما، اینکه آمریکا یک دشمن است و یا یک دوست، تا همین چند سال قبل برای روس ها هم یک معما بوده و این تردید، در نوع برخوردها و مواضع مقامات کرملین در برابر اقدامات آمریکایی ها دیده می شده است. به عنوان مثال، مقامات   قصرسفید در  مارچ سال ۲۰۰۷   اعلام کرده بودند که قصد دارند در پوليند سیستم دفاع موشکی ضد بالستیک و در جمهوری چک نیز یک ایستگاه رادار ایجاد کنند. این اقدام ایالات متحده برای روس ها گیج کننده و تعجب برانگیز بود و آنها از خود می پرسیدند که مگر جنگ سرد تمام نشده است؟ پس دلیل این اقدام آمریکا چیست؟ به خاطر همین سردرگمی و تردیدبود که آمریکا توانست خطر حملات موشکی ایران و کره شمالی را مطرح کند و اصلا ضرورتی نبیند که وارد ادبیات و فضای دوران جنگ سرد شود. اما،  حالا دیگر به نظر می رسد دوران حاشا گذشته است و مواضع ضد روسی آمریکا نسبت به قبل شفاف تر شده است و با آغاز ریاست جمهوری مجدد «ولادیمیر پوتین» این مواضع احتمالا تندتر نیز می شود.
« ماهیت اختلاف »فهم ماهیت اختلاف میان روسیه و آمریکا از چند جنبه برای دنيا اهمیت دارد؛ اول اینکه روسیه هنوز هم از لحاظ توانمندی هسته ای و سلاح های استراتژیک هم وزن آمریکاست و هر یک از این دو کشور ۱۵۰۰ کلاهک هسته ای در اختیار دارند و لذا، اگر یک جنگ هسته ای میان طرفین دربگیرد، کل کره زمین در معرض نابودی خواهد بود. به طور طبیعی میان کشورها تفاوت های زیادی در عرصه های سیاسی، اقتصادی، نظامی، فرهنگی، رسانه ای و اجتماعی وجود دارد. این اختلافات تنها زمانی اهمیت می یابند که در سطوح داخلی، ملی و بین المللی به محرک های سیاسی تبدیل شوند و منافع واحدهای سیاسی را به خطر اندازند و آنها را با چالش مواجه کنند. این چالش درجات متفاوتی دارد؛ به عنوان مثال، اگر یک ایدئولوژی جدید به شکل گفتمان غالب درآید، می تواند کل نظام مستقر جهانی را با خطر فروپاشی روبه رو کند. اما اختلافات سیاسی میان دو کشور را می توان از طریق مذاکرات دیپلماتیک و بده بستان امتیازها و منافع حل نمود. جنگ بر سر منافع اقتصادی و تسلط بر بازارها نیز در جای خود حیاتی است، ولی بازیگری که به دنبال بازار است، الزاماً ایدئولوژی و نظم مستقر و مسلط را به مخاطره نمی اندازد. با این مقدمات در می یابیم که در سلسله مراتب محرک های سیاسی در نظام بین الملل، ایدئولوژی به نظر می رسد که اهمیتش از سایر محرک ها بیشتر است. لذا، ماهیت اختلاف میان دو نظام سیاسی و دو بلوک می تواند ایدئولوژیک، سیاسی، اقتصادی و یا ادغامی از این سه باشد؛ به عنوان مثال، ماهیت اختلاف کنونی میان چین و   ا مریکا، اقتصادی است نه ایدئولوژیک. رهبران ایالات متحده خوب می دانند که با فروپاشی شوروی در سال ۱۹۹۱، ایدئولوژی کمونیسم لااقل در شرایط حاضر از سکه افتاده است. علاوه بر آن، چیزی که هم اکنون بر چین حکومت می کند، به قول رسانه های غربی، ناسیونالیسم است، نه کمونیسم، خود چینی ها هم که سال هاست از داعیه های ایدئولوژیک و صدور انقلاب مائوئیستی دست برداشته اند و به جای آن، همه جا به دنبال منابع و بازار می گردند. اما اصطکاک میان چین و   امریکا قابل کتمان نیست؛ اکنون پنتاگون سرگرم دست اندازی به حوزه نفوذ چین در آسیای جنوب شرقی است، جایزه صلح نوبل را غربی ها به یک مخالف دولت چین داده اند، با «دالایی لاما» رهبر بودایی های تبت مرتبا دیدار و گفت وگو می کنند و علیه سرکوب مذاهب و نقض حقوق بشر در چین مرتبا بیانیه می دهند. با وجود همه این مؤلفه های سیاسی، ماهیت اختلاف میان چین و  ا مریکا «اقتصادی» است؛ این چیزی است که سناتورها، اعضای کنگره، مقامات سیاسی، رؤسای شرکت ها، مؤسسات تحقیقاتی و اتاق های فکر فعال در ایالات متحده می گویند. ا مریکا نگران توسعه سریع اقتصادی چین و تصاحب بازارها توسط این کشور است.  دراینجا دیگر بحث رقابت های اقتصادی مطرح نیست و یا منازعه بر سر حوزه نفوذ و اختلافات سرزمینی و رقابت تسلیحاتی درمیان نیست. دراینجا ذهنیت های مردمی که به جهان بینی خاصی اعتقاد دارند را نشانه رفته اند و کل ساختار تهدید می شود. به همین خاطر است که کلیت غرب تحت رهبری   ا مریکا انگیزه کافی برای هر نوع برخوردی را با  کشور های در حال رشد و يا رشد يافته را دارد و اگر ما می بینیم که   ا مریکا در حال حاضر از همه ابزارها و حتی سلاح های استراتژیک بهره نمی گیرد، فقط و فقط بدین خاطر است که زمینه برای انجام این اقدامات مناسب نیست و عوامل بازدارنده بسیاری وجود دارند.   به نظر می رسد که بهترین شیوه دستیابی به یک پاسخ نسبتا درست در اینجا، شیوه استقرایی است؛ یعنی ابتدا مهمترین مسائل چالش زا میان روسیه و آمریکایی طی ۲۰ سال پس از فروپاشی شوروی را ارائه و سپس، به تحلیل ماهوی آنها می پردازیم. فرضیه ما این است که علت اصلی دشمنی  ا مریکا با دولت   روسيه فدارتيف حضور تعریف نشده و مزاحم روسیه در نظام تک قطبی جهان است. نظامی که   امریکا همه تلاش خود را به کار گرفته است تا در رأس آن قرارگیرد و نقش فرماندهی را داشته باشد. لذا اختلاف میان این دو کشور ماهیتا سیاسی و در حد تزاحم منافع است. پس از فروپاشی شوروی در سال ۱۹۹۱، نخستین اختلاف میان روسیه و آمریکا به خاطر جنگ آمریکا در کوزوو پیش آمد و اعتراض «بوریس یلتسین» رئیس جمهور وقت روسیه را در پی داشت. به طور کلی روابط دوکشور که پس از فروپاشی شوروی به سرعت توسعه یافته بود، به دو دلیل تا سال ۱۹۹۹ چندان دچار تنش و کشمکش نشد؛ یکی به رویکرد یلتسین مربوط می شد و وی در امور بین المللی کمتر دخالت می کرد و دیگری دولت «بیل کلینتون» در آمریکا بود؛ هرچند کلینتون کم و بیش دست به تهاجمات محدودی درخاورمیانه، آفریقا و شبه جزیره بالکان می زد، ولی در دوران وی هنوز نومحافظه کاران تندرو وارد کاخ سفید نشده بودند. اما، با روی کارآمدن «ولادیمیر پوتین» در روسیه و «جرج بوش» پسر در آمریکا اختلاف میان دو کشور کم کم بالا گرفت؛ پوتین بیش از یلتسین در امور بین المللی دخالت می کرد و از همان ابتدا احساسات رقیق ضد   امریکایی و ضدغربی داشت؛ شاید سابقه فعالیت وی در درون سازمان اطلاعاتی «کا.گ.ب» بر شکل گیری تمایلات ضد  ا  مریکایی اش نقش داشت و اصولا فکر می کرد که   ا مریکا نه با اتحاد شوروی، بلکه با یک روسیه توسعه یافته و باثبات نوعاً سر ستیز دارد. ایده ای که تحولات بعدی میان دو کشور، آنرا در ذهن پوتین بیشتر تقویت کرد. در   امریکا نیز بوش از همان ابتدا در سال ۲۰۰۰ رویه یکجانبه گرایی در پیش گرفت و به دنبال تحکیم یک نظام جهانی تک قطبی بود. این سیاست یکجانبه گرایی پس از وقایع ۱۱ سپتامبر سال ۲۰۰۱ تشدید و اختلافات میان   امریکا و روسیه نیز به همین نسبت بیشتر شد. در سال ۲۰۰۲ دولت  ا  مریکا به طور یکجانبه از معاهده  راکت های ضد بالستیک (ای.بی.ام.تی) خارج شد و با این اقدام خود، زمینه را برای اجرای طرحی که در مورد سیستم دفاع  راکتی در اروپا در نظر داشت، فراهم کرد. پوتین علیه خروج   امریکا از معاهده مذکور موضع گرفت و این اقدام را یک اشتباه خواند. اختلاف بعدی بر سر حمله به عراق آشکار شد؛   امریکا در ۲۹  دلو سال ۱۳۸۱ به همراه متحدانش حملات نظامی خود را علیه رژیم صدام حسين در عراق آغاز کرد؛ دولت  روســـــــيه علیه این اقدام، شدیداً موضع گرفت، ولی از حق وتوی خود در شورای امنیت سازمان ملل استفاده نکرد. اصطکاک بعدی میان دو کشور بر سر توسعه ناتو شرق پیش آمد؛ در حالی که دولت روسیه به واشنگتن یادآور می شد که عضوگیری ناتو از میان کشورهایی که سابقاً عضو بلوک شرق بودند، قابل قبول نیست و روسیه آنرا یک اقدام خصمانه علیه منافع خود تلقی می کند، ا  مریکا و اروپا مشغول رایزنی با دولت های اوکراین و گرجستان برای عضویت در ناتو بودند. روس ها می گفتند اکنون که اتحاد شوروی دیگر وجود خارجی ندارد و پیمان  وارشـــا نیز منحل شده است، دلیلی برای موجودیت و یا تقویت ناتو وجود ندارد. اما روس ها و دیگران بالاخره فهمیدند که  ا مریکا در استراتژی جدید خود، از ناتو برای تحکیم نظام تک قطبی و توسعه به سراسر جهان استفاده می کند. در  مارچ ۲۰۰۷   امريکا  اعلام کرد که در صدد ایجاد سکوهای دفاع  راکتـــــی ضدبالستیک در   پــولـــيند و همچنین نصب یک ایستگاه رادار در جمهوری چک است.   امریکایی ها مدعی شدند هدف از نصب این سیستم ها، محافظت از ایالات متحده و اروپا مقابل حملات موشکی و اتمی احتمالی ایران و کره شمالی است. اما مسکو قانع نشد و این سیستم جدید را که در دو کشور سابقاً عضو پیمان ورشو و حوزه نفوذ اتحاد شوروی سابق نصب می شد، به عنوان یک تهدید بالقوه برای خود دانست و در واکنش به آن، دست به آزمایش یک  راکت بالستیک بین قاره ای به نام «آر.اس-۲۴» زد.   که به ادعای روسیه، می توانست از هر سیستم دفاعی عبور کند. رئیس جمهوری روسیه هم به  قصر سفید هشدار داد که رقابت های تسلیحاتی جدید، می تواند برای اروپا بسیار خطرناک باشد و در دوم تیر همان سال (۱۳۸۵) گفت اگر ا  مریکا سیستم دفاع  راکتــــــی ایجاد کند، روسیه نیز  راکت  هایش را به سمت  پولــيـــنــد و جمهوری چک نشانه می گیرد. پوتین برای اینکه   امریکا و اروپا را در تنگنا قرار دهد، پنجم  ميزان سال ۱۳۸۵ به ایرانسفر کرد  و در مورد برنامه های برق هسته ای ایران با مقامات کشور ايران صحبت کرد  در ۱۴  فبروری سال ۲۰۰۸   پوتین یکبار دیگر اعلام کرد ممکن است  راکت های روسیه را به سمت  پوليند و جمهوری چک نشانه گیری کند. علاوه بر این دو کشور، وی نام اوکراین را نیز آورد و گفت اگر اوکراین به ناتو اجازه احداث پایگاه برای ناتو را بدهد، این کشور هم توسط موشک های روسی نشانه گیری می شوند. به هر حال، این بحث های  راکتی طی سال های بعد ادامه یافت و حتی تندتر هم شد.
 با به قدرت رسیدن «دیمیتری مدودف» به جای پوتین و رفتن بوش و آمدن «باراک اوباما» به جای وی، این موضعگیری های تند علیه یکدیگر به خاطر سیستم دفاع  راکت بالستيکی ادامه یافت؛ مدودف در پنج نوامبر سال ۲۰۰۸    طی نخستین سخنرانی سالانه خود در مجلس فدرال روسیه، قول داد که  راکت های کوتاه برد اسکندر را در کالینگراد  نزديک کشور پوليند که تحت حمایت  ا مریکا  است مستقر کند. چند ماه قبل از آن واشنگتن و  واسا توافق کرده بودند که ۱۰ راکت دو مرحله ای بازدارنده در خاک   پوليند مستقر شوند. همان طور که گفته شد مخاصمات هنوز هم ادامه دارد و این نشان می دهد که محاصره  راکتی روسیه توسط  امریکا، یک استراتژی درازمدت است و با جابه جایی دولت ها در واشنگتن، این استراتژی عوض نمی شود. مسئله مورد مناقشه دیگر، مداخلات آشکار  امریکا در گرجستان است؛ در تابستان ۱۳۸۵ گرجستان منطقه اوستیای جنوبی را مورد حمله نظامی قرارداد و نهایتاً به مداخله نظامی روسیه انجامید. مسکو  امریکا را محرک گرجستان می دانست و به همین خاطر، روابط میان  ا مریکا و روسیه تیره شد. در جنگ میان گرجستان و روسیه،   امریکا آشکار جانب گرجستان را گرفت.  خزان  همان سال یک ناو روسی وارد آب های ونزوئلا شد و کشتی های جنگی روسی در بندر «لاکوآیرا»ی این کشور پهلو گرفتند و با نیروی دریای ونزوئلا یک رزمایش مشترک برگزار کردند. این حادثه نیز به تنش میان روسیه و   ا مریکا افزود. التهابات جدید خاورمیانه هم منشاء برخی اختلافات میان دو کشور شد؛ روسیه مخالف مداخله   امریکا و ناتو در  ليبيا بود، ولی این کشور فراتر از اعتراضات کاری را در ممانعت از حمله به لیبی انجام نداد. اکنون هم   نماینده مسکو در سازمان ملل است و ریاست تشریفاتی شورای امنیت سازمان ملل را برعهده دارد، از این شورا می خواهد در مورد تلقاتی که جنگنده های ناتو به غیرنظامی لیبیایی وارد آورده اند، تحقیق کند. اما ا مریکا مقابل این خواست روسیه ایستاد و اجازه تحقیق نمی دهد. به نظر می رسد  روســــــــــــــيه فدراتيف  در ارتباط با سوریه جدی تر است و اعلام کرد مقابله مداخله احتمالی ناتو در سوریه می ایستد، هر چند سابقه روس ها طی دو دهه اخیر نشان داده است که این کشور عملا توان ایستادگی در مقابل غرب را ندارد و در شرایط حساس عقب می کشد. در برخی مسائل نیز دو طرف منافع مشترک دارند؛ مثل خطر هسته ای کره شمالی و مبارزه با تروریسم.  امریکا چه می گوید؟ همان طور که گفته شد، سمت و سوی دیپلماسی و سیاست خارجی   امریکا نسبت به  روسیه، در ظاهر مبهم بود و البته هر چه زمان می گذرد، موضعگیری های ایالات متحده شفاف تر می شود.   امریکا در سال های ابتدایی پس از فروپاشی شوروی، هیچ بهانه خاصی (به جز مسئله چچن) نداشت که با دولت مسکو دربیفتد و علیه مقامات کرملین تبلیغات راه بیندازد. زیرا، دولت کمونیستی دیگر وجود خارجی نداشت و روسیه جدید هم تمام پارامترهای غربی مربوط به تشکیل یک نظام سیاسی دموکراتیک و لیبرالی را پذیرفته بود،    امريکا  مدعی شد که پوتین فرد قدرت طلب و مستبدی است و در روسیه یک نظام دموکراتیک واقعی وجود ندارد.   امریکایی ها مدعی شدند پوتین به نحو فزاینده ای، قدرت را در دست خود متمرکز کرد و اصلاحات داخلی را متوقف نمود. نقض حقوق بشر در چچن، سرکوب مخالفان و محدود کردن آزادی بیان، قتل مخالفان سیاسی، حمایت از دیکتاتور در دیگر جمهوری های شوروی سابق وسرکوب روزنامه نگاران از دیگر اتهاماتی بود که از جانب   ا مریکا و غرب متوجه شخص پوتین شد. مسکو همچنین متهم شد که از منابع گاز طبیعی برای باجگیری از کشورهای همسایه مثل اوکراین و گرجستان جهت کسب امتیاز استفاده می کند.    مسکو هم هدف توسعه ناتو به شرق را تلاش   امریکا برای دسترسی به منابع گاز و نفت آسیای مرکزی و دست اندازی به حوزه نفوذ روسیه دانست. این موضعگیری های تند غرب علیه پوتین در دوران ریاست جمهوری مدودف هم کم و بیش علیه   مسکو ادامه یافت و البته شخص مدودف نیز مثل پوتین، مقابل   ا مریکا و ناتو ایستاد. او با دستورات قاطع خود به  اردو روسیه درماجرای گرجستان، نشان داد که اگر لازم باشد، مثل پوتین مقابل غرب می ایستد. در  رخدادهای پس از انتخابات پارلمانی روسیه در  ماه گذشته، اوج مداخلات   امریکا درامور داخلی روسیه را به نمایش گذاشت. «هیلاری کلینتون» وزیر خارجه   امریکا، به محض مشاهده نخستین اعتراضات داخلی در مسکو و سن پترزبورگ به نتایج انتخابات، اظهاراتی را درمورد انتخابات روسیه مطرح کرد که معنایی جز وقوع تقلب در انتخابات و نبود دموکراسی در این کشور نداشت. این اظهارات پاسخ دندان شکن و صریح پوتین را درپی داشت. پوتین حتی گفت کسانی که با چراغ سبز خارجی ها عمل می کنند، مجازات خواهند شد. پس از کلینتون نوبت به اوباما رسید و او نیز به محض مشاهده سرایت اعتراضات از مسکو و سن پترزبورگ به شهرهای دیگر، اظهارات تحریک آمیزی را بر زبان آورد که موجب دلگرمی مخالفان می شد. به اعتقاد کارشناسان این بگو مگوهای میان مقامات کرملین و  قصر سفید درماجراهای پس از انتخابات پارلمانی روسیه، سال ها روابط دو کشور را تحت تاثیر قرار خواهد داد. به ویژه اگر پوتین بتواند مجدداً به ریاست جمهوری برسد، از هم اکنون می توان روابط تیره تر میان  ا  مریکا و روسیه را تا ۱۲سال آتی حدس زد (طول دوران ریاست جمهوری روسیه با اصلاحاتی که مدودف در قانون اساسی اعمال کرد، از چهارسال به شش سال افزایش یافت و هر فرد می تواند دو دوره پی درپی رئیس جمهور شود). این حدس از آن بابت است که هم علائق سیاسی پوتین ضد   امریکایی و ضد غربی است و هم کاهش پایگاه اجتماعی حامیان او و راه یافتن شمار بیشتری از عناصر اپوزیسیون به داخل مجلس، زمینه را برای مداخلات گسترده تر   ا مریکا در روسیه فراهم می کند و مسلماً مسکو نیز نسبت به این مداخلات واکنش نشان می دهد. اختلاف تا چه حد جدی است؟  غرب اکنون همه تلاش خود را برای حفظ موجودیت و برتری رژیم صهیونیستی در خاورمیانه به کار گرفته و تا آنجا پیش رفته که برای حفظ این برتری، صدها دانشمند و استاد عراقی را به طور نظام مند و توسعه جوخه های ترور حذف کرده  در این شرایط هرچقدر که کلیت غرب (به همراه روسیه) دارای وحدت و همدلی و انسجام باشد، به همان میزان نیز وضعیت برای  جهان سوم   فاجعه آمیزتر خواهد شد. لذا، توجه به مسئله شکاف میان روسیه و   مریکا به خاطر این ذهنیت است که ما چقدر می توانیم در سایه این اختلاف، روی روسیه در مقابل غرب حساب باز کنیم، و البته، با توجه به چنین مقصود ذهنی خود، ضرورت دارد که به حافظه تاریخی نیز رجوع کنیم که روس ها نامرد ، همرا ی نيم راه و در دوســـتی فاسد هستند. تاریخ به ما می گوید که اختلاف میان روسیه و غرب (اروپا و سپس  ا مریکا) بسیار قدمت دارد. در یک جمع بندی می توان گفت که روس ها احساساتی ممزوج از خود کم بینی، ترس و نیاز را نسبت به اروپایی ها و   امریکایی ها داشته و دارند و به همین خاطر، به افراط و تفریط های زیادی کشیده شده اند. حاکمان روس چون گرباچف ، يلسين ، پوتين ومداف، از پطر کبیر گرفته تا تزار و استالین و پوتین، همیشه این احساس را داشته اند که به لحاظ توسعه صنعتی و اجتماعی از قافله غرب عقب مانده اند و به همین خاطر، طرح های زیادی را به اجرا درآورده اند که توجه به آنها خارج از بحث ما است. این رهبران و مردم روس از غرب واهمه نیز دارند چون در همین دوران جدید و مدرن شاهد تهاجمات مرگباری از جانب ناپلئون و آلمان در زمان جنگ های جهانی اول و دوم بوده اند. این ذهنیت سه ضلعی خودکم بینی و ترس و نیاز هنوز هم راهنمای اصلی سیاست خارجی روسیه در برابر غرب است.  ما با احصاء و استقرار موارد تنش زا میان روسیه و   امریکا به صحت فرضیه خود پی بردیم؛ یعنی «اختلاف میان دو کشور موردنظر، ماهیتاً سیاسی و در حد تزاحم منافع است.» در مورد اهمیت اختلافات میان نظام ها نیز دانستیم که اهمیت برخی از آنها استراتژیک و بنیادی است و برخی دیگر نیز اهمیت نازل تری دارند. اختلافات سیاسی و تزاحم منافع در دنیای دیپلماتیک متاع عام هستند و به طور روزمره ایجاد می شوند و پس از مذاکرات و تفاهم متقابل نیز رفع می گردند. البته، هرچه میان کشورها اشتراکات فکری، ایدئولوژیک، سیاسی، سرزمینی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی بیشتری وجود داشته باشد، این اختلافات نیز سریع تر مرتفع می گردند. همان طور که گفته شد، روسیه در نظام تک قطبی و یکجانبه مورد نظر   ا مریکا، هنوز یک کشور تعریف نشده و مزاحم به شمار می آید. به عبارت دیگر، این کشور هر چند در تحلیل نهایی یک کشور غربی به حساب می آید و الگوی لیبرال دموکراسی را پذیرفته است، ولی روسیه برای ا  مریکا با کشوری مثل ایتالیا خیلی فرق دارد؛ چون ایتالیا در زیر چتر ناتو و   امریکا قرار دارد و کاملا گوش به فرمان است. ولی روسیه هنوز هم رؤیای قدرتمند شدن و حتی ابرقدرت شدن را در ذهن خود دارد و می خواهد از موانع موجود بگذرد. لذا، با توجه به ذهنیت تاریخی روس ها و ماهیت اختلاف میان روسیه و   امریکا، غرب برای روسیه یک رقیب، یک مانع و یک منبع خطر است. مسلما جوامع قیام کرده اما در این میان افغانســـــــــــــــتان اشـــــــغال شده تويط امريکا می تواند   ، روسیه را یک همســـــايه  طماع ، بدکنش و هدف خوا در نظر داشــــته باشد .   


March 26th, 2012


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسایل بین المللی